راستینراستین، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

راستین عزیزترین پسر دنیا

خاطرات بامزه ی من و راستین

  تازگیها کلمه تنبل خال و یاد گرفتی که همون تنبل خان هستش، یه روز تعطیل که خواب بودم و شما زودتر از من بیدار شدی، اومدی توی اتاقمو چند بار تکرار کردی تنبل خال بیدار شو، من هم گفتم آخه هنوز خوابم میاد، اومدی کنارم و پلکهامو باز کردی و گفتی ببین دیگه بیدار شدی، پاشو دیگه تنبل خال. یه روز صبح که  داشتیم آماده می شدیم بهت گفتم، آقا راستین بیدار شو دیگه، چشمهات رو یه کم باز کردی و یه خمیازه زورکی کشیدی و گفتی مامان بین صدای اینجوری میاد، یعنی خمیازه،خواب آلو ام و چشمهام هم ببین یه ذره باز میشه، چشمهام میگه بخواب چکار کنم? منم هیچی دیگه گفتم به حرفش گوش کن... چند روز فبل تب کردی و تا صبح بالای سرت نشستم و ازت مراقبت کردم و دعا خوند...
26 آبان 1393

جمجمک برگ خزون

چند روزیه که شعر جمجمک برگ خزون رو از مهد یاد گرفتی و هروقت که با خودت  می خونی دوست دارم بشنوم و یواشکی یادش بگیرم. نمیدونم توی بچگی بلد بودم و یادم رفته یا اینکه اصلا از اول بلدش نبودم، شایدم یه جایی، یه روزی، ... میدونستمش، میخوندمش، نمیدونم، ولی به هرحال دوستش دارم و کم کم و صدا خاموش از شما یادش گرفتم. با خودت میخوندی: جمجمک برگ خزون مادرم زینب خاتون گیس داره قد کمون از کمون بلندتره از شبق مشکی تره گیس اون شونه می خواد شونه ی فیروزه می خواد حموم هر روزه می خواد
4 آبان 1393

تولد 4 سالگی راستین با تم میکی موس(3)

برای تولد 4 سالگیت چند نوع بیشتر غذا و دسر نتونستم درست کنم که عکس هاش رو اینجا میذارم. الویه: بورک و سوسیس انگشتی: شیرین پلو: سالاد اندونزی: کشک بادمجون: ژله بسنتی با طرح میکی موس که دهن میکی موس رو شما درست کرد ی: و بقیه مخلفات: توی پست بعدی عکسهای تولد مهد کودکی شما رو میذارم ...
2 آبان 1393
1